یه کاری کردی با من.
دلم بوسیدن لبهاتو خواست.
یه جوری نزدیکم می شینی دلم می خواد آغوشتو
هر چی می گم نکن
کار خودتو می کنی.
و حس می کنم هر بار می گم نکن، اما بعدش سرم رو یم ذارم روی پات و می بوسی سرم رو.
همه چی آرومه کنار تو.
باید تلاش کنم از آینده نترسم. باید تلاش کنم هر روز بیشتر حست کنم.
و خنده دار تر اینکه اینقدر نزدیک شدی و ازت خواستم فاصله بگیرم که داشتم از نیمکت پارک می افتادم پایین :)))))
و چه شب قشنگی بود تو اون تاریکی و ماه و من و تو و آبی که ریختم تو صورتت.
چقدر داشتنت خوبه مهربونم… چقدر آغوشت رو دوست دارم.
و چقدر می دونم چرا بعضی وقتا کلاهتو از سرت بر میداری و هی بهت می گم سرت بذار.
چقدر می دونم بوسیدنم، بوسیدنت، لذیذترین حس دنیاست.
ولی زوده/ لبهات زوده.
درباره این سایت